loading...

حبه انگور

زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست...

بازدید : 0
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 6:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

امیرا یک دفترچه از کاردستی‌های مراسم سینترکلاسِ مدرسه دخترش در آورد که عکس دختر بچه را صفحه اولش چسبانده بود. بعد گفت که دخترک هنوز نمی‌تواند اسمش را درست تلفظ کند و می‌گوید یوسو یا چیزی شبیه این.

پرسیدم: اسمش چیه؟ گفت: یُسر، گفتم: اوه! شبیه‌‌ان‌مع العسر یسرا؟

چشم‌های خودش و خواهرش عبیر برق زدند که بله بله، همون. و چشم‌های عبیر خیره موند روی چشم‌های من و با کمی‌تردید پرسید: تو مسلمونی‌؟

گفتم: بله خب:) یه هو خنده اومد روی لب‌هاش و دست‌هایش را باز کرد و سفت بغلم کرد.

خیلی چسبید.

پ.ن.۱ این مکالمه‌ی انگلیسی،هلندی، عربی برای کلاس زبان هلندی من بوده :دی عبیر و امیرا اهل مصرند.

پ.ن.۲ یادم باشد یکبار درباره عمق محبتی که از عرب‌های اینجا دریافت کردم برایتان بگویم.

بازدید : 0
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 6:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

تقریبا یکی از اولین چیزهایی که در پیاده‌روهای اینجا نظرم را جلب کرد، لبه‌ی هم‌سطح جاده بود، یا همان curb cut. برای من بسیار جذاب بود که دوچرخه‌ها، چقدر راحت بین پیاده رو و خیابان جابه‌جا می‌شوند، بدون سکته و پرش و پرواز :) و اولین بار که با کالسکه رفتم بیرون، دیدم به به :) کل معابر و گذرگاه‌ها را یک بار برای معلولین بهینه‌سازی کرده‌اند، حالا به کار همه می‌آید، چه کالسکه داشته باشی، چه چرخ خرید، چه اسکوتر و همه چی، هر چی که چرخ داشته باشد.

حالا دیروز وسط مفاهیمی‌که برای طراحی تجربه کاربری یک اپ موبایل مطالعه می‌کردم در دوره UX Design در Coursera، رسیدم به curb cut effectو همین مفهوم دوباره در ذهنم روشن شد، وقتی برای یک مورد که به نظرت ناتوانی یا معلولیت است، طراحی را انجام می‌دهی، و برخلاف انتظار، مخاطبان بیشتری بهره می‌برند (universal design).

و بعد مثال زده بود از زمانی که برای یک معلولیت خاص طراحی می‌کنیم و بقیه بهره‌مندانی که به نظر نمی‌آیند:

دیداری: معلولیت دائمی‌(نابینا)، موقتی (ضعف بینایی و نبود عینک)، موقعیتی (رانندگی😁)

یعنی چی؟ یعنی اگر طراحی ما به گونه‌ای انجام شود که نابیناها را در نظر بگیریم، مثلا کتاب صوتی، فردی که رانندگی می‌کند و در آن موقعیت خاص نمی‌تواند به گوشی نگاه کند هم از این امکان بهره خواهد برد. و مثال‌های خوبی داشت از شنوایی، یک دستی بودن و صحبت کردن. حدس بزنید لالی موقعیتی چی می‌شد؟ بله بله، یک مهاجر non- native :)

بازدید : 0
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 6:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

می‌خوام یه تکنیک یادتون بدهم که شاید فکر می‌کنید بلدین، ولی زهی تصور باطل:دی تکنیک pomodoroکه معرف حضورتون هست، زمان خاکستریهم شاید به گوشتون خورده باشه، خب؟ پس چرا من به زمان سیاه پومودورو وفادار نمی‌مونم؟ چرا نمی‌تونم زمان سیاه و سفیدرو جدا کنم (شما بخونید چرا قیمه‌ها رو می‌ریزی تو ماستا)؟ یا چرا اگه می‌چسبم به یه کاری نمی‌تونم وسطش بلند بشم ولی فردا دیگه دلم نمیخواد برم سر کار؟ آیا پیر شدم؟ آیا موتور انگیزه با بنزینی پر میشه که دست جادوگر شهر اُزه؟

نخیر :دی چون اگه هر ۲۵ دقیقه، ۵ دقیقه زمان استراحته هست (من با clockifyگذاشتم رو هر ۵۰ دقیقه، ۱۰ دقیقه)، باید کار رو سوئیچ کنی به اون نیمکره مغز، از راست به چپ و برعکس، اگه داری کار فکری می‌کنی و زل زدی به کامپیوتر، اجازه نداری برای زنگ تفریح بری پیام‌‌هات تو واتس‌آپ رو چک کنی، باید کار یدی بکنی، مثلا بلند بشوی بری ظرف بشوری، جدی میگم.

بری تا آشپزخونه یه ظرف میوه برا خودت بیاری، این مادرها هستن همه چی رو میدن دم اتاق بچه که بچه تکون نخوره، از این اصل غافلن که اگه این حجم رو روی مغز آوار کنی بعد چند روز دیگه نه می‌خواهی درس بخونی، نه کار کنی، نه هیچی، نه ایده برات می‌مونه، نه انگیزه، از ما گفتن :)

و اون مغز فلک زده، سوخت واقعی هم می‌خواد، یعنی ویتامین سی، گلوکز طبیعی و آب، نمی‌تونی هی تویش پفک بریزی، بعد انتظار داشته باشی مثل موتور جت برات کار کنه :)

بازدید : 542
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 11:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

می‌خواهم کم کم برگردم سر کدنویسی، و قبل از شروع به همراهی‌تون نیاز دارم، برای شناخت خودم از نگاه اون‌هایی که برایم ارزشمندند.

۱. من را به چه ویژگی‌هایی می‌شناسید؟ من برای شما یعنی...

۲. از چه زمانی با من در وبلاگ آشنا شدید؟ چه مطالبی را ترجیح می‌دهید؟ چی شد که هنوز هم همراهم هستید؟

پ.ن. اگر در اینستاگرام من را دنبال می‌کنید، شاید دیده باشید که این repost یک نظرسنجی از اینستاگرام است، ممنون لطف و محبت دوستان عزیزم که در اینستاگرام پاسخ دادند، اگر دوست داشتید در مورد وبلاگ هم اینجا برایم بگویید تا در نوشته‌های بعدی برایتان بگویم چه درس‌هایی برایم داشت :)

بازدید : 425
دوشنبه 4 خرداد 1399 زمان : 5:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

امروز هوا ۲۷ درجه بود که برای فصل و ماهی که هستیم، در نوع خود کمیاب و بی‌نظیر است، مخصوصا با سرعت باد ۱۰ کیلومتر در ساعت :) فرصت استثنایی برای تمرین دوچرخه سواری شهری، پس دو تا دمبل سه کیلویی گذاشتم تو کوله پشتی‌ که کمی‌لنگر بیاندازد و حس و حال وقتی لیلی آن پشت نشسته را شبیه‌سازی کنم. این بار فشار کمتری احساس می‌کردم، فرمون دوچرخه را توی دست‌هایم له نکردم و توصیه آقاگل را موقع رسیدن به سرعت‌گیر عملی کردم (یعنی احترام به اسم "سرعت‌گیر" و علت طراحی‌اش :دی).

حالا می‌خواهم به چی اشاره کنم؟ به این‌که می‌دانم ترمیمو مرمت یکی از مواردی هست که استعداد و علاقه‌ی من هم‌سو می‌شود (حتی در کدنویسی، دیباگ کد بخش مورد علاقه من است)، چه ربطی به دوچرخه سواری دارد؟ این‌که دارم دنبال پاک‌کن‌ها می‌گردم، تیغی که باهاش طلاهای ریخته شده روی کار را پاک کنم، راهی که بیارمش تو دایره امن، که وقتی یک ماشین مثل موشک از کنارم رد شد، بتوانم چند لحظه آرام بگیرم و ادامه بدهم :)

بازدید : 775
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 23:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

سخت است ولی غیرممکن نیست که وقت‌هایی که ظرف هیجانی‌ات از شدت پُری، فقط یک قطره جا داره تا سرریز بشه، دقیقاً قبل از قطره آخر، فقط به اندازه یک نفس مکث کنی و از خودت بپرسی: اگر این قدر خسته نبودم، دستم درد نمی‌کرد، به کارهای مهم خودم رسیدگی کرده بودم، کمی‌استراحت می‌کردم... باز هم واکنشم همین بود؟ اگر نه، فیلم ماشین رفتاردکتر صاحبی در TEDx کیش را ببینید، دیده‌اید؟ دوباره ببینید :)

* عنوان نوشته، اسم یک اپلیکیشن مدیتیشن بود که اخیراً به myLifeتغییر نام داده :)

بازدید : 405
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

در حالی‌که ما تصمیم گرفتیم لیلی را با اختلاف زمانی دو هفته نسبت به بقیه بچه‌ها برگردانیم به ‌playgroup که هم بقیه بچه‌ها به یک آرامشی برسند و وسط یک شلوغی و گریه و ... بچه برنگرده که دل زده بشه، هم نرخ فعال بودن وسایل حمل و نقل عمومی‌برگرده به حالت نرمال، هم ماسک‌هایی که سفارش دادیم و برای استفاده از اتوبوس اجباری اعلام شده برسه و هم چند روز مرخصی اجباری صابر را کنار هم باشیم و از همه مهمتر دوچرخه سواری تمرین کنیم، پریروز از playgroup تماس گرفتند که چرا دقیقا دو هفته دیرتر می‌خواهید بچه را بفرستید بیاید و خدای نکرده مریض نشده باشید؟ :دی

بازدید : 578
جمعه 25 ارديبهشت 1399 زمان : 5:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

من همیشه دوچرخه‌سواری جزو خاطره‌های نابم بود، ناب، پر از شادی و تفریح. این مطلب قرار است درباره تفاوت آنچه گمان‌ می‌کنیم و آنچه هست، باشد. پس می‌نویسم که این مراحل یادم بماند و برای هر کدام از خودم تقدیر کنم :) مراحل دوچرخه‌سواری به عنوان وسیله نقلیه و نه یک ابزار تفریحی:

۱- حفظ تعادل اولیه (همان چیزی که معروف هست به بلد بودن دوچرخه‌سواری)

۲- حفظ تعادل ثانویه :دی (حرکت روی شیب سی درجه، سنگفرش، خاکی، ساندویچ، دست انداز، از لبه‌ی چهار سانتی بالا به پایین و برعکس)

۳- مهارت دور زدن به طرفین یا دوربرگردان (با یک دست روی فرمان، در حالی‌که دست دوم به عنوان راهنما مسیر را به پشت سری‌ها نشان می‌دهد)

۴- مهارت توقف و شروع دوباره پی در پی بدون اعوجاج در زمین اکثراً لغزنده پس از باران (پشت چراغ قرمز، قبل ورود به مسیر اصلی، ...)

۵- مهارت دوچرخه سواری شهری و آشنایی با علائم راهنمایی رانندگی (کنترل هیجانی کنار خیل دوچرخه سواران و موتور سواران، کنار ماشین‌ها و اتوبوس‌ها...)

۶- آمادگی جسمانی برای پا زدن به مدت حداقل ده تا پانزده دقیقه مداوم برای رسیدن به مقصد، در آب و هوای سرد مرطوب و سرعت باد ۴۰ کیلومتر در ساعت.

۷- تکرار همه مراحل فوق با یک بچه ۱۵ کیلویی در صندلی کودک عقب (می‌توانید اول با وزنه امتحان کنید) :-)

پ.ن. تقریبا اواسط خوان دوم هستم، با نوک زدن به خوان‌های سوم، چهارم، پنجم و هفتم :)

بازدید : 574
دوشنبه 21 ارديبهشت 1399 زمان : 22:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

فیلم مجرم، ۲۰۱۸، دانمارک

به قول مجتبی شکوری: "فقط یک پلیس، یک تلفن و تمام فیلم پلک هم نمی‌زنیم". فیلم را که می‌دیدم یک عبارت مدام در ذهنم تکرار می‌شد: "به این‌که آنچه گمان می‌کنید درسته، درسته، خیلی باور دارید."

بازدید : 808
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 15:25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

دقیقاً مهم نیست چندبار زمین می‌خوری، یکبار، د‌ه‌بار، هزاربار... مهم این است که بعد هر بار زمین خوردن، بروی کنار خودت، خاک‌ها را بتکانی از روی لباست، چند بار با محبت بزنی روی شانه‌ات و بگویی: "خیلی خوب بود، من دیدم که تو تمام تلاشت را کردی، من همیشه‌ی همیشه‌ی همیشه کنارت ایستاده‌ام و دوستت دارم".

پ.ن. کتاب " خرگوش گوش داد" را بارها خواندم، نه برای لیلی، برای خودم...

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 5
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 188
  • بازدید سال : 484
  • بازدید کلی : 25786
  • کدهای اختصاصی