loading...

حبه انگور

زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست...

بازدید : 589
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 9:22
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

شبیه یک برگ خشک شده هستم در انتهای پاییز، ترکیبی از زرد و نارنجی و قرمز و قهوه‌ای... آخرین برگ مانده روی شاخه، با همه توانی که برایم نمانده انتهای شاخه را چسبیده‌ام که نیفتم. باد سردی می‌وزد، چشمانم را می‌بندم...

شبیه یک جوانه ترد و شکننده هستم در ابتدای بهار، ترکیبی از سبز طلایی و نور... اولین برگ جوانه زده روی شاخه، با ریشه‌ای محکم که این‌بار منتظر نسیم بهاری است تا گره‌هایش را بگشاید...

بازدید : 319
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 2:21
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

در راستای یافتن یک فروشگاه ایرانی آنلاین در این حوالی، همین بس که در خواب هم نمی‌دیدم یک روز خیارشور "یک‌ و یک" را به چشمم سرمه کنم :) چرا؟ این‌قدر که اینجا همه‌چیز، قبل ارائه به بازار، شیرین می‌شود، حتی اگر اسمش خیار شورباشد :-|

لیلی یک دانه گل کلم از ظرف "شور مخلوط" در آورده و خندان نگاهش می‌کند، نگاهش با نگاه پرسشگر "به چی می‌خندی؟" من که تلاقی می‌کند، می‌گوید: مثل بروکلی است :)

بازدید : 351
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 18:26
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

اینجا دولت اعلام کرده تقریبا از سه هفته آینده مدارس ابتدایی با ظرفیت ۵۰ درصد بازگشایی شوند، پروتکل پیشگیری بهداشتی را هم قرار است به مدارس اعلام کنند و والدین از آن مجرا ضروریات را دریافت کنند، مثلا از playgroup لیلی (دوره‌ای است تقریبا معادل پیش‌دبستانی در ایران، از ۲.۵ تا ۴ سالگی با توجه به این‌که این‌جا مدرسه از سن ۴ سالگی شروع می‌شود) تماس گرفتند که به زودی شما را در جریان جزئیات و الزامات قرار می‌دهیم.

نکته مهم این که اعلام کردند چون در دوره ابتدایی احتمال ابتلا با عوارض شدید کم است، بازگشایی را از مدارس ابتدایی شروع کردند، دیگه این که احتمال ناقل بودن بچه‌ها را کجا لحاظ می‌کنند... خدا داند.

بازدید : 601
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 18:26
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

گفت: کتاب جدید نخوانید، دیگه کتاب جدید نخوانید، البته پیشنهاد است، من که نیستم ببینم می‌خوانی یا نه.

گفتم: این سخت‌ترین تمرین عالم است :(

گفت: افزودن به دانسته‌ها کافیه، بیایید کمی‌از دانسته‌ها را تبدیل کنیم به ‌خِرَد...

بازدید : 362
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 18:26
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

وسط قرنطینه کرونا، ما مجازیم در اطراف خانه با رعایت فاصله یک و نیم متر از بقیه قدم بزنیم، جدای این که این‌جا کشور پیری است، محله‌ی ما به خاطر گران بودن اجاره بها*، محله‌ی جوانی محسوب نمی‌شود. در نتیجه بیشترین موردی که مشاهده می‌شود سالمندان هستند که با سگ وفادار آمده‌اند پیاده روی. جگرگوشه هم که عشق نوازش سگ**. خلاصه که این دختر ما می‌پرد دنبال سگ‌ها، هی این بدو، هی اون‌ها بدو :)

آخرش من که مثلاً الان خیلی بلدم Dutch صحبت کنم، می‌پرسم:

mag mijn dochtertje aaien het hondje؟

اون‌ها هم تو مایه‌های این که حالا این بچه است و اینها، سگ محترم را صدا می‌کنند که بیا بایست، این بچه می‌خواهد نازت کنه :)

* برای یک expat که شرکت اجاره بها را می‌پردازد مرسوم است، حتی در ایران expatهایی که می‌شناختم خانه‌شان زعفرانیه به بالا بود :دی دیگه در دامنه البرز سکنی گزیده بودند :))))

** به گمانم به خاطر مدت زمانی که در ایران می‌رفت مدرسه طبیعت.

پ.ن. نکته عنوان پست چی بود؟ تلفظ aaien مثل آیه است، یعنی نوازش

بازدید : 318
شنبه 23 اسفند 1398 زمان : 3:33
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

الان تقریبا یک سال از روزی که آمدیم اینجا گذشته، پارسال بیست اسفند. این روزها پنجره را که باز کنی، کم کم بهار میشه را حس کرد، از لای همه اون سوز سرما و باد و طوفان، و برایم شگفتی داره که پارسال این‌طور نبود‌ برایم، تا اواسط خرداد بهار را حس نمی‌کردم، نه به خاطر این که حالم گرفته بود و اینا... نه! چون باید پاییز و زمستان را همین جا باشی تا تغییر هوا دم بهار را لمس کنی، تا اون شکوفه‌های سر درخت به چشمت بیاد، تا برای گاهی، یک ساعت آفتاب شکرگزار باشی :) وقتی پارسال ده روز مانده به عید، تهران را ترک کردم، فکر می‌کردم از مناطق استوایی آمدم قطب شمال :دی خورده بود تو ذوقم، یک عالمه لباس آستین کوتاه آورده بودم که تا امروز هیچ کدامشان را نپوشیدم، حتی یک بار :) دمای ۲۱ درجه در خانه برای من یعنی لباس بافتنی... باشد که سال بعد با ۲۰ درجه آستین کوتاه بپوشم :دی

بازدید : 339
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 1:58
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

یک مطلبی تو گروه‌های تلگرامی‌و اینستاگرام دست به دست می‌شد مبنی بر این که ویروس کرونا در دمای بالای سی درجه زنده نمی‌ماند، راست و دروغش پای خودشان، ولی اگر درست باشد، با توجه به این که اینجا سیصد و شصت روز سال دمای هوا زیر سی درجه است، فکر نکنم کرونا به این زودی‌ها از این آب و هوای مطلوب دست بکشد :-|

بازدید : 609
شنبه 16 اسفند 1398 زمان : 4:37
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

وسط سوز سرما و باران ایستادیم تا اتوبوس بیاید، هوا آن‌قدر سرد است که شب چله‌ی تهران، یه لبخند کجکی می‌چسبانم روی صورتم و بی‌هوا می‌گویم: لیلی داره بهار میادها، عید نوروز :) یک طور عمیقی نگاهم می‌کند انگار که بخواهد یک پرونده‌ای را از آرشیو مغزش بکشد بیرون و کمی‌بعد با هیجان می‌گوید: آخ جون عید، آخ جون عید! بعد عمو نوروز میاد مثل سانتا* به ما کادو میده! می‌گویم: آره مامان جانم، تازه می‌خواهیم برویم مقدمات سفره هفت سین را آماده کنیم، سبزه درست کنیم، بگردیم ببینیم گندم پیدا می‌کنیم سمنو بپزیم... می‌گوید: آخ جون بعد مامانی و دادا به من عیدی میدن :)

عزیزم :( دلم گرفت این را گفت، چون هر چی فیلم جشن نوروز و حاجی فیروز نشانش داده بودم بعدش می‌گفتم که می‌رویم ایران، همه را می‌بینیم و بهت عیدی می‌دهند، گفتم: مامان امسال عید نمی‌رویم ایران، ولی انشاء الله برای تولدت می‌رویم، خوبه؟ گفت: آره خوبه، آخ جون تولد من، آخ جون تولد :)

چقدر دنیای بچه‌ها پاک و بی‌آلایش است...

* تهاجم فرهنگی :دی

بازدید : 387
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 8:18
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

می‌دانید که ما این‌جا یک هفته تعطیلات lente داشتیم (هفته آخر فوریه) و شاید بدانید که در Dutch، کلمه lente رو برای بهار استفاده می‌کنند و در حالی‌که داشتم برای خانم کریستین غر می‌زدم که این چه جور تعطیلات lente هست که نه تو بهار است (مثلا امسال تقریبا هفته اول اسفند بود) و نه هوا بهاری است، خاطر نشان کرد که lent در مسیحیت به چله‌ی منتهی به عید پاک گفته می‌شود و لزوما ربطی به بهار ندارد!

در راستای تشخیص کرونا، آدرس این سایترا برای یکی از دوستانم فرستادم که با کلی علامت تعجب و اینا جواب فرستاده که مگه شما اونجا کرونا هم دارید؟! مثلا انگار کرونا فقط برای ایران باشه :دی برایش نوشتم نه تنها به لطف کشور برادر، دوست و همسایه ایتالیا کرونا داریم، بلکه به خاطر هوای سرد و مرطوب کل سال دماغ ملت آویزان است و در حال عطسه و سرفه هستند، برای همین روند تشخیص هم دچار مشکل شده و موردی داشتیم که یک هفته بستری بوده و تازه فهمیدند که کرونا بوده و بیمارستان را قرنطینه کردند! فکر کن، بعد یک هفته... در نتیجه به لطف همین تعطیلات lente حجم زیادی از دوستان مقیم که با غرور فراوان فکر می‌کردند مرگ فقط برای همسایه است و ما شمال غربی‌ها کرونا نمی‌گیریم (مثلا نژاد برترند :-||||) خیمه زدند در لمباردی ایتالیا و حالا مثل چی همه دارند کرونا می‌گیرند :-| آن هم با این جامعه پیر و سن و سال بالا...

این‌ها را گفتم که فکر نکنید شرایط اروپا خیلی گل و بلبل است، نه تنها قفسه‌ی غذاهای کنسروی خالی شده، بلکه سه روز است هیچ اسپری ضدعفونی کننده پیدا نمی‌شود! همه‌مون زامبی شدیم، در اقصی نقاط جهان، حتی بدون کرونا هم داریم همدیگه رو قورت می‌دهیم...

پ.ن. داشتم فکر می‌کردم دوستم و هلندی‌ها در مورد کرونا نگرفتن هم عقیده بودند :-|

بازدید : 306
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 20:50
آرشیو نظرات
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حبه انگور

آخرین ساعت، از آخرین روز، پیش از اتمام هفته‌ای که در تعطیلات به سر بردیم، با اعلام رسمی‌از یافتن اولین مورد مبتلا به کرونا در اینجا، رو به پایان است. نگرانی از شرایط جاری ایران و وضعیت خانواده و عزیزان یک طرف، آینده نامعلوم برای سفر به ایران و قرنطینه یک طرف دیگر...

دارم به این فکر می‌کنم که چطور هر چیز ساده‌ای در ایران قابلیت تبدیل شدن به بحران دارد، باران می‌بارد می‌شود سیل،‌ نمی‌بارد می‌شود خشکسالی، گران شدن بنزین، دفاع کنیم بحران است، حمله کنیم، بحران است... پرواز هواپیمای مسافربری... و دلم مشغول کادر درمان است، خط مقدم در تلاش برای نجات جان انسان‌ها، بی‌دفاع و بی‌ادعا.

پ.ن. این روزها کرونامه‌های دکتر میمرا که از دست نمی‌دهید؟

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 59
  • بازدید کننده امروز : 56
  • باردید دیروز : 147
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 369
  • بازدید ماه : 419
  • بازدید سال : 998
  • بازدید کلی : 26300
  • کدهای اختصاصی